دریانیوز//هر بار که آسمان هرمزگان اخم میکند، زمین تاوان بیتدبیری میدهد. بارندگیهای شدید چند روز اخیر در هرمزگان، نه یک «حادثه غیرمنتظره»، بلکه تکرار سناریویی کهنه و دردناک بود؛ سناریویی که سالهاست مردم آن را از بر شدهاند و مسئولان انگار هنوز در حال حفظ کردن سطر اولش هستند.آبگرفتگی گسترده معابر شهری، سیلاب در محلات و روستاهاو شهرها، تخریب سقف خانههای فرسوده، قطع آب و برق و جادههایی که یا شسته شدند یا از نفس افتادند؛ اینها تیترهای تازهای نیستند.
اینها گزارشهای آرشیویاند که فقط تاریخشان عوض میشود. هر بارندگی، همان داستان، همان اشک، همان وعدههای پس از بحران و همان فراموشیِ پیش از بحران. در هرمزگان، باران بلای طبیعی نیست؛ آینهای است که ناکارآمدی مزمن مدیریت شهری و روستایی را بیرحمانه نشان میدهد. وقتی با اولین بارش، خیابانها به رودخانه و خانهها به تله مرگ تبدیل میشوند، یعنی مشکل از آسمان نیست؛ مشکل روی زمین است. از سالها پیش مشخص بود که بافت فرسوده شهری و روستایی، تاب بارشهای شدید را ندارد. معلوم بود که کانالهای هدایت آب یا وجود ندارند یا نیمهکارهاند.
روشن بود که حریم رودخانهها رعایت نشده و ساختوسازهای بیضابطه، مسیر طبیعی آب را بستهاند. اما چه شد؟ هیچ؛ جز انباشته شدن گزارشها در کشوها. خانههای فرسودهای که سقفشان فرو ریخت، سالهاست فریاد میزنند. دیوارهای ترکخورده و سقفهای پوسیده، نتیجه فقر، بیتوجهی و نبود برنامه نوسازی است. این خانهها با هر باران، جان ساکنانشان را گرو میگذارند. آیا لازم بود سیلاب بیاید تا دوباره یادمان بیفتد هزاران خانواده زیر سقفهای ناایمن زندگی میکنند؟
قطع آب و برق، زخمی دیگر بر تن مردم بود. زیرساختهایی که با یک بارندگی از کار میافتند، زیرساخت نیستند؛ وصلههایی موقتاند که فقط تا اولین آزمون دوام میآورند. جادههایی که تخریب شدند، مسیرهای حیاتی مردماند؛ راه دسترسی به درمان، نان و زندگی. وقتی جاده میریزد، فقط آسفالت فرو نمیریزد؛ امید هم ترک برمیدارد. تلختر از خود بحران، نبود تدابیر پیشگیرانه است.
سالهاست کارشناسان میگویند: لایروبی مسیلها، اصلاح شبکه دفع آبهای سطحی، مقاومسازی بافت فرسوده، مدیریت حریم رودخانههاو آمادهباش واقعی پیش از بارندگی. اینها نه پروژههای فضاییاند و نه نیازمند معجزه. اما انگار گوش شنوایی نیست. مسئولان هر بار بعد از بحران میآیند، بازدید میکنند، وعده میدهند و میروند؛ تا باران بعدی. واقعیت این است که اگر فقط سالانه ۵ درصد از این مشکلات حل میشد، امروز نه از آبگرفتگی گسترده خبری بود، نه از سقفهایی که فرو میریزند، نه از جادههایی که قطع میشوند.
پنج درصد؛ عددی خجالتآور برای این همه خسارت. اما حتی همین حداقل هم انجام نشده است. نتیجهاش این شده که آینده دقیقاً شبیه گذشته است؛ با این تفاوت که خسارتها سنگینتر و اعتماد مردم کمتر میشود.مردم هرمزگان دیگر از «غافلگیری» خستهاند. باران برای آنها نعمت است، اما وقتی نعمت به نقمت تبدیل میشود، یعنی مدیریت جایی از کار افتاده است. بحران، فقط سیلاب نیست؛ بحران، بیتفاوتی مزمن به پیشگیری است. بحران، عادیسازی رنج مردم است.این سرمقاله نه برای مچگیری است و نه برای سیاهنمایی؛ برای یادآوری است. یادآوری اینکه هرمزگان هر سال با باران امتحان میدهد و هر سال نمره مردودی میگیرد. اگر امروز فکری نشود، فردا همین سطرها را دوباره خواهیم نوشت؛ با همان واژهها، همان دردها و همان سوال بیپاسخ: چرا همیشه بعد از فاجعه یاد پیشگیری میافتیم؟
باران خواهد بارید؛ این تنها قطعیت است. سؤال این است: آیا قرار است باز هم مردم هزینه بیعملی را بپردازند، یا بالاخره کسی تصمیم میگیرد قبل از باران، کاری بکند؟
دولت،نهادهای انقلابی،خیرین،صنایع در راستای ایفای نقش مسئولیت های اجتماعی شان و… بایستی در بازسازی املاک فرسوده محرومان و احداث جاده ها، بازگشایی معابر و… مشارکت کنند تا در زمان بارندگی خسارت نبینند و فرو نریزند.





ثبت دیدگاه