دریانیوز// اینجا دریا میمیرد؛ آرام و بیصدا و عجیب آنکه مرگ این پهنه آبی بزرگتر از تمام استانها، حتی یک متولی دلسوزِ پیگیر ندارد. سالهاست هشدارها داده شده، تصاویر لاکپشتهای تلفشده منتشر شده، صدای صیادان بومی به گوش مسئولان رسیده، اما در عمل اتفاقی نیفتاده است.
خلیجفارس امروز زیر فشار بیقانونی خم شده است؛ صید غیرمجاز، صید مخرب، آلودگی و سکوت تصمیمگیران.دریا زخمی است؛ صیادان غیرمجاز، صیدهای مخرب و سکوت متولیان تا کِی؟دریا فقط پهنهای آبی نیست؛ ریهای است که نفس جنوب با آن میچرخد، یک منبع حیات، یک شریان اقتصادی و میراثی که نسلهای متعدد صیادان بومی با رنج و عرق پیشانی حفظ کردهاند.
اما امروز همین دریا زخمی است؛ زخمی از تیغ صیدهای غیرمجاز، از زخمهای عمیق ترال، از چراغهای مرگبار شبچراغی، از بیمهری متولیان و از بیسر و سامانی صیادانی که میان قانون، بیکاری و سنتهای آبا و اجدادیشان سرگردان ماندهاند.سالهاست کارشناسان هشدار میدهند که سواحل جنوبی ایران در حال تبدیل شدن به قبرستان آبزیان کمیاب است. لاکپشتهای منقار عقابی، دلفینهای تیزرو، نهنگهای کوچک و حتی گونههای ماهیان نادر، همگی قربانیان مستقیم و غیرمستقیم صیدهای مخرباند. تصاویر تکاندهنده لاکپشتهای به گل نشسته، تورهای جرخوردۀ متروک، یا دلفینهایی که در تورهای ترال خفه شدهاند، دیگر به یک خبر معمولی تبدیل شده و حساسیت عمومی را نیز به مرور کاهش داده است. اما پرسش اساسی اینجاست: چرا این فاجعه متوقف نمیشود؟
ترال؛ بولدوزری که بستر دریا را شخم میزند
ترال سالهاست ممنوع است، اما هنوز هم در برخی ساعات شبانهروز، چراغهای شناورهای بزرگ در افق پیدا و ناپیدا میشوند. ترال تنها صید بیشتر نیست؛ شخمزدن بستر دریاست. این روش صید مانند بولدوزری غولآسا همهچیز را با خود میکَند: مرجانها، تخمماهیها، جلبکها و حتی گونههایی که هنوز به سن بلوغ نرسیدهاند. تخریب ترال نه فقط امروز، که دههها آینده دریا را میسوزاند.اما چرا برخورد جدی نمیشود؟ چرا جریمهها بازدارنده نیست؟ و چرا برخی شناورها همچنان از مرزهای نظارتی عبور میکنند؟ اینها پرسشهایی هستند که مردم ساحل سالهاست از متولیان میپرسند و پاسخی روشن نمیگیرند.
ترال؛ قانوناً ممنوع است و اما عملاً آزاد.
ترال سالهاست بر زبان همه ممنوع است، اما هنوز شبها چراغ شناورهایی دیده میشود که بیهیچ نگرانی بستر دریا را شخم میزنند. شخم واقعی؛ نه استعاری. این صید، مرجانها، تخمریزیها، جلبکها و هر نشانهای از حیات را نابود میکند. این یعنی مرگ نسل آینده ماهیان. با این حجم تخریب، سؤال مردم جنوب کاملاً روشن است:اگر ترال ممنوع است، پس چه کسی اجازه میدهد همچنان ادامه داشته باشد؟
شبچراغی؛ تلهای برای بچهماهیها
صید شبچراغی، کم از ترال ندارد. نورهای قوی، بچهماهیها را از کیلومترها دورتر به دام میکشند. صیادی که بچهماهی را از دریا حذف میکند، عملاً آینده صید را نابود کرده است. با این وضعیت، کاهش ذخایر آبزیان نه یک احتمال، بلکه یک واقعیت قطعی است.باز هم همان سؤال تلخ: چرا با این روش برخورد نمیشود؟
شبچراغی؛ تلهای است. که تمام زنجیره غذایی را نابود میکند.شیوه صید شبچراغی یک فاجعه خاموش است. نورهای قوی، ماهیان ریز و درشت را به کام تورها میکشند؛ حتی بچهماهیهایی که ستون آینده دریا هستند. هنگامی که نسل ماهیهای کوچک حذف میشود، زنجیره غذایی به طور کامل فرو میریزد. بسیاری از صیادان بومی تأکید میکنند که این روش، «قاتل آینده دریاست». متأسفانه نبود نظارت کافی، برخوردهای سلیقهای و برخی خلأهای قانونی سبب شده که شبچراغی همچنان قربانی بگیرد. دریا توان بازسازی دارد، اما نه زمانی که هر شب گونههای جوان قبل از رشد صید میشوند.
صیاد غیرمجاز؛ متخلف یا قربانی؟
نمیتوان همه صیادان بدون مجوز را در یک کیسه گذاشت. بخش بزرگی از آنها صیادان بومیاند؛ مردمانی که شغلشان سند نمیخواهد— هویتشان با دریاست. اما امروز همین صیادان در باتلاق اداری گرفتار شدهاند: مجوز نمیدهند، سهمیه سوخت کم است، شرایط سختگیرانه است.
اینجاست که متولیان باید تفکیک کنند: صیاد بومی که معیشتی صید میکند، همان کسی است که اگر ساماندهی و شناسنامهدار شود، بزرگترین بازوی دولت برای مقابله با صید مخرب خواهد بود.
واقعیت تلخ این است که بسیاری از صیادان غیرمجاز، متخلفان عمدی نیستند؛ قربانیان بیسامانیاند. نسلها قبل، پدران و پدربزرگانشان با قایقهای ساده و تورهای سنتی دریا را حفظ میکردند و از آن روزی میگرفتند. اما امروز قوانین جدید، سهمیههای ناکافی، شرایط سخت مجوزدهی و مشکلات سوخت باعث شده که بخشی از صیادان بومی بدون مجوز، اما با نیت تأمین معاش، به دریا بزنند.راهحل این موضوع برخورد قهری نیست. راهحل، ساماندهی، صدور مجوزهای واقعی، شناسنامهدار کردن صیادان و تأمین سوخت قانونی و کافی است.
وقتی صیاد بومی، که ستون اقتصاد محلی است، شغلش را «غیرقانونی» مینامند و برای گرفتن مجوز ماهها پشت در منتظر میماند، بدیهی است که ناچار به صید غیرمجاز میشود.صیادی که سه نسل دریا را میشناسد، اگر حمایت شود، بزرگترین بازوی حفاظت از دریا خواهد بود؛ نه تهدید آن.
مشکل سوخت؛ موتور محرک تخلف
اگر قرار باشد از صید غیرمجاز جلوگیری شود، ابتدا باید یکی از ریشههای آن را اصلاح کرد: بحران سوخت صیادان. وقتی سوخت کافی به قایقهای قانونی داده نمیشود، بازار قاچاق سوخت فعال میشود، برخی قایقها برای تأمین هزینهها مجبور به صید بیشتر یا ورود به مناطق ممنوعه میشوندو نظارت نیز پیچیدهتر میشود.مدیریت صحیح و شفاف سوختِ صیادی، یکی از مهمترین ابزارهای بازگشت نظم به دریاست.
صیاد باید بتواند بدون ترس، بدون نیاز به واسطهها و بدون پرداخت هزینههای اضافی، سوخت قانونی بگیرد و فعالیت شفاف داشته باشد.بحران سوخت، یکی از ریشههای تخلف است. وقتی سوخت قانونی نمیرسد، قاچاق فعال میشود، صید بیشازحد رخ میدهد و ناامیدی بین صیادان واقعی بالا میرود. مدیریت سوخت اگر شفاف باشد، نیمی از صیدهای غیرمجاز خودبهخود حذف میشود.
آلودگی؛ دشمن خاموشی که کسی دربارهاش حرف نمیزند
دریا فقط از صیاد غیرمجاز نمیمیرد؛ از فاضلاب شهری که بدون تصفیه وارد آب میشود، از گازوئیل ریختهشده، از پسماند صنعتی، از شورابه آبشیرینکنها که مثل اسید شوری به بدن دریا تزریق میشود.مرجانها سفید شدهاند، گونههای حساس مثل دلفین و لاکپشت هر سال تلف میشوندو آنوقت همچنان مسئولان در گزارشها میگویند «وضعیت تحت کنترل است»!اگر این کنترل است، پس بحران چیست؟تخریب زیستگاه؛ ضربهای فراتر از صید غیرمجاز است.
مرجانهای خلیج فارس که هزاران سال طول میکشد تا رشد کنند، امروز زیر فشار آلودگیها و گرمایش آب و شوری بیشازحد، سفید و شکننده شدهاند. سواحل شاهد مرگومیر آبزیانی هستند که هرگز نباید در این تعداد تلف میشدند.
صیادان، بهترین همکاران دولت در مبارزه با تخلف
اگر بناست با صید غیرمجاز مقابله شود، باید صیادان سالم و قانونی را به میدان آورد. آنها دریا را بهتر از هر رادار و سامانهای میشناسند. اگر صیادان بومی احساس امنیت شغلی و حمایت داشته باشند، خودشان اولین گزارشدهندگان تخلف خواهند بود. در بسیاری از کشورها، از تجربه «صیاد-محافظ» استفاده شده و نتایج فوقالعادهای داشته است؛ چرا این الگو در ایران اجرا نشود؟دریا خانه صیادان است؛ هیچکس بهتر از صاحبخانه نمیتواند جلوی خرابکاران را بگیرد.
دریا را صیاد بومی نجات میدهد، نه جلسههای بیحاصل.راه نجات دریا روشن است: استانداردسازی و صدور مجوز برای صیادان بومی، برخورد شدید با صیدهای مخرب، رساندن سوخت کافی به صیادان مجوزدار و مشارکت خود صیادان در نظارت بر دریا.تجربه جهان میگوید وقتی صیاد احساس امنیت و حمایت داشته باشد، خودش نخستین حافظ دریا میشود. اما وقتی بومی را بیمجوز و بیپناه میگذاریم، راه برای تخلفِ دیگران باز میشود.
خلیجفارس دیگر توان آزمونوخطا ندارد
مسئولان محیطزیست، شیلات، بنادر، استانداری و فرمانداریها باید بدانند:زمان تصمیمهای سخت رسیده است.دریا دارد میمیرد و بیتفاوتی، خودِ مشارکت در جرم است.اگر امروز برخورد نشود، اگر صیدهای مخرب تعطیل نشوند، اگر صیادان بومی شناسنامهدار نشوند، اگر آلودگی کنترل نشود، فردا چیزی به نام «صید» باقی نمیماند؛ همان فردایی که برخی مدیران انگار فراموش کردهاند قرار است مردم در آن زندگی کنند.
آخرین هشدار؛ صدای لاکپشتها را کسی میشنود؟
اجساد لاکپشت ها در ساحل، فقط یک عکس نیست؛ آینده ماست که در شنها جان داده. دلفینی که در تور گیر میافتد، فقط یک حادثه نیست؛ نشانهای است از اینکه دریا دیگر تاب ندارد.دریا ریه جنوب است. وقتی این ریه آسیب ببیند، هیچ صنعتی، هیچ درآمدی و هیچ پروژهای جای آن را نمیگیرد.
اکنون زمان آن است که متولیان از پشتمیزها بلند شوند و تصمیم بگیرند: یا دریا را نجات دهید، یا مسئولیت مرگ آن را بپذیرید.
ضرورت یک تصمیم بزرگ؛ دریا دیگر ظرفیت آزمون و خطا ندارد.
وقت آن رسیده که متولیان مربوطه دست از جلسات بدون خروجی بردارند و اصلاحات واقعی انجام دهند:
• برخورد قاطع، بدون مماشات و بدون استثنا با صیدهای مخرب
• صدور مجوز برای صیادان بومی و شناسنامهدار کردن همه فعالان دریا
• حل دائمی و شفاف مشکل سوخت صیادان
• مشارکت رسمی صیادان در نظارت بر دریا
• برخورد با آلودگیهای صنعتی، فاضلاب شهری و شورابه آبشیرینکنها
• احیای زیستگاههای آسیبدیده و حمایت از گونههای در معرض خطر
دریا، با همه عظمتش، موجودی شکننده است. اگر امروز محافظت نشود، فردا چیزی برای نسل بعد باقی نمیماند. لاکپشتهایی که نسلشان رو به انقراض است، دلفینهایی که بیگناه در تورهای غیرقانونی گیر میافتند و ماهیانی که هنوز به سن تخمریزی نرسیدهاند، صدایی برای فریاد ندارند. این ما هستیم که باید صدایشان باشیم.دریا را نمیتوان دوباره ساخت. وقتی زیستگاه نابود شود، دیگر بازگشتی وجود ندارد. اکنون زمان تصمیم است؛ تصمیمی سخت، اما ضروری. اگر امروز نایستیم، فردا دیر خواهد بود.






ثبت دیدگاه