حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۱۹ مرداد , ۱۴۰۴ Sunday, 10 August , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 5372 تعداد نوشته های امروز : 11 تعداد اعضا : 13 تعداد دیدگاهها : 161×
  • تقویم شمسی

    مرداد ۱۴۰۴
    ش ی د س چ پ ج
        فروردین »
     12345678910111213141516171819202122232425262728293031  
  • مواجهه‌ی زنان با طلاق؛ از آسیب روانی تا بازتعریف هویت
    ۱۹ مرداد ۱۴۰۴ - ۹:۲۴
    شناسه : 31407
    بازدید 120
    0
    دریانیوز// طلاق برای بسیاری از زنان، نه صرفاً یک تغییر حقوقی، بلکه تجربه‌ای عمیقاً روانی‌ست؛ تجربه‌ای که همزمان ابعاد هیجانی، شناختی، اجتماعی و گاهی وجودی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
    ارسال توسط : نویسنده : مریم راژ منبع : روزنامه دریا
    پ
    پ

    دریانیوز// طلاق برای بسیاری از زنان، نه صرفاً یک تغییر حقوقی، بلکه تجربه‌ای عمیقاً روانی‌ست؛ تجربه‌ای که همزمان ابعاد هیجانی، شناختی، اجتماعی و گاهی وجودی را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

    در بسترهایی مثل استان هرمزگان، که هنوز هویت زنانه با ساختارهای خانوادگی سنتی گره خورده، این تجربه پیچیده‌تر و چندلایه‌تر می‌شود. برای درک عمیق‌تر از پیامدهای روان‌شناختی طلاق بر زنان، باید به تقاطع میان نقش‌های اجتماعی، نظام‌های حمایتی و ارزیابی‌های درونی فرد توجه کرد.

    در نظریه«تطابق» ریچارد لازاروس و سوزان فولکمن، تأکید بر این است که استرس نه فقط به خود رویداد بلکه به شیوه تفسیر فرد از آن رویداد و ابزارهایی که برای مواجهه در اختیار دارد بستگی دارد. زنان در مواجهه با طلاق، نخست به این می‌اندیشند که آیا این تجربه تهدیدکننده است یا چالش‌برانگیز، و در مرحله بعد، به منابع مقابله‌ای خود رجوع می‌کنند.

    نبود حمایت اجتماعی، فقدان استقلال مالی، ترس از قضاوت اجتماعی و بی‌اطمینانی نسبت به آینده، عواملی هستند که تفسیر آن‌ها از طلاق را به سمت تجربه‌ای تهدیدآمیز سوق می‌دهند، درحالی‌ که دسترسی به منابع حمایتی، گفت‌وگوهای درمانی، یا استقلال نسبی می‌تواند تجربه طلاق را به بستری برای بازتعریف زندگی تبدیل کند.

    در بسیاری از گزارش‌های بالینی، نخستین پیامد روانی طلاق در زنان، کاهش عزت نفس است. این مسئله به ‌ویژه در مواردی که طلاق ناگهانی، یک‌طرفه یا همراه با خیانت باشد، شدیدتر تجربه می‌شود. زنانی که نقش خود را در دوام یا شکست رابطه بازنگری می‌کنند، اغلب احساس گناه، ناکافی ‌بودن یا طردشدگی را تجربه می‌کنند؛ هیجاناتی که به‌سرعت می‌توانند به اضطراب یا افسردگی مزمن تبدیل شوند، مگر آنکه به موقع مورد توجه قرار گیرند.

    این روند، همراه با افت ناگهانی در سطح حمایت اجتماعی ـ چه به ‌دلیل انزوای خودخواسته، چه در نتیجه طرد از سوی خانواده یا دوستان همسر سابق ـ شبکه ایمنی روانی زنان را تضعیف می‌کند و ظرفیت سازگاری آن‌ها را کاهش می‌دهد.از سوی دیگر، نقش‌های تازه‌ای که پس از طلاق بر عهده زنان قرار می‌گیرد نیز خود منبع تنش است.

    مادری که حالا تنها عهده‌دار مراقبت از فرزند شده، یا زنی که برای نخستین‌ بار باید بار مالی زندگی را به دوش بکشد، درگیر نوعی فشار روانی پنهان می‌شود که نه همیشه دیده می‌شود و نه همیشه درباره‌اش صحبت می‌شود.

    این فشار روانی، اغلب در بدن نیز بازتاب می‌یابد؛ بی‌خوابی، کاهش انرژی، اختلالات گوارشی یا دردهای عضلانی بدون علت فیزیولوژیک مشخص، نشانه‌هایی هستند که به دفعات در روایت‌های زنان طلاق ‌گرفته مشاهده می‌شوند.

    چگونگی مواجهه با هیجانات نیز در تعیین سطح سلامت روان پس از طلاق نقش تعیین‌ کننده‌ای دارد. زنانی که توانایی نام‌گذاری هیجانات خود را دارند و آن‌ها را در فضای امنی بیان می‌کنند، بهتر از پسِ تطابق با وضعیت جدید برمی‌آیند. در مقابل، سرکوب هیجانات، یا تلاش برای عبور شتاب ‌زده و بی‌پرداخت از تجربه طلاق، اغلب منجر به الگوهای دفاعی ناکارآمد مانند انکار، پرخاشگری منفعلانه، یا نشخوار فکری مزمن می‌شود.

    این الگوها ممکن است در ظاهر کارآمد به نظر برسند، اما در بلندمدت زمینه‌ساز اختلالات روان‌شناختی جدی‌تری می‌شوند.در این میان، رویکردهای شناختی‌ـ‌رفتاری در مداخلات روان‌درمانی، می‌کوشند افکار خودآیند منفی، تحریف‌های شناختی و الگوهای درونی‌شده‌ای را که معمولاً پس از طلاق فعال می‌شوند، شناسایی و بازسازی کنند.

    افکاری از قبیل «من شکست خوردم»، «هیچ‌کس دیگر به من اعتماد نخواهد کرد»، یا «آینده‌ام تباه شده»، اگر بدون مداخله باقی بمانند، نه تنها مانع بازسازی روانی فرد می‌شوند، بلکه احتمال ورود به روابط آسیب‌زای بعدی یا تداوم در نقش قربانی را افزایش می‌دهند.

    در بافت‌های فرهنگی‌ای که در آن طلاق هنوز با برچسب‌های منفی همراه است، آموزش عمومی درباره ماهیت روانی طلاق و ایجاد فضاهای گفت‌وگو برای زنان، نه تنها از نظر فردی بلکه از منظر سلامت جمعی نیز اهمیت دارد. برخورداری از سواد هیجانی، دسترسی به خدمات مشاوره‌ای قابل اطمینان و نهادهایی که توانمند‌سازی زنان را در اولویت قرار می‌دهند، از جمله مولفه‌هایی هستند که می‌توانند روند بازیابی روانی را تسهیل کنند.

    خودشناسی، بازنگری در باورهای تثبیت‌ شده و بازسازی معنای زندگی، سه مؤلفه‌ای هستند که در فرآیند انطباق روانی پس از طلاق اهمیت ویژه‌ای دارند. این فرآیند‌ها، البته ساده یا فوری نیستند، اما با حمایت صحیح، در بستری از پذیرش و با فراهم بودن زمان، می‌توانند به نقطه شروعی برای بازیابی و بازتعریف نقش زن در زندگی فردی و اجتماعی‌اش تبدیل شوند.

     

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.