دریانیوز// گسترش بيرويه استفاده از فضاي مجازي، در حالي که ارتباطات را تسهيل کرده و فرصتهاي بيشماري را فراهم آورده، اما با خود طيفي از آسيبهاي رواني به همراه آورده است؛ از اضطراب و افسردگي گرفته تا اختلالات خواب و شکلگيري هويتهاي کاذب. اين گزارش به بررسي زواياي مختلف آسيبهاي رواني ناشي از حضور افراطي در شبکههاي اجتماعي ميپردازد.
در عصر ديجيتال، شبکههاي اجتماعي نه تنها سبک زندگي را دگرگون کردهاند بلکه تعريف انسان از خود، ارتباطات، معنا، و حتي سلامت روان را نيز تحت تأثير قرار دادهاند. آنچه در آغاز با وعده «جهاني شدن ارتباطات» آغاز شد، اکنون در بسياري از موارد به «تنهايي در ازدحام اتصال» بدل شده است. نوجواناني که با گوشي هوشمند بزرگ شدهاند، والديني که فرزندان خود را تنها از طريق استوريها دنبال ميکنند و کاربران جواني که رضايت خود را در لايک و کامنت ديگران جستوجو ميکنند؛ همگي نشان از يک تحول اجتماعي-رواني عميق دارد که نيازمند بررسي، واکاوي و سياستگذاري فرهنگي است.
تولد يک وابستگي پنهان
شايد بسياري از ما بارها و بارها بدون آنکه نيازي واقعي داشته باشيم، گوشي تلفن همراه خود را چک کردهايم؛ حرکتي ناخودآگاه که گاه هر چند دقيقه تکرار ميشود. اين رفتار که از آن به عنوان «چک کردن وسواسي» ياد ميشود، نشانهاي از وابستگي رواني به فضاي مجازي است. روانشناسان معتقدند اين وابستگي، مرز باريکي با اعتياد دارد و پيامدهاي آن بر مغز و روان، همرديف با اعتياد به مواد مخدر است.
افسردگي؛ مهمان ناخوانده شبکههاي اجتماعي
بررسيها نشان ميدهد که استفاده بيش از حد از شبکههاي اجتماعي، بهويژه در ساعات پاياني شب، ميتواند منجر به کاهش سطح سروتونين و ملاتونين در مغز شود؛ دو هورموني که به تنظيم خلقوخو و خواب کمک ميکنند. کاهش اين هورمونها، زمينه را براي بروز افسردگي و اختلالات خواب فراهم ميکند. نوجوانان و جواناني که ساعتهاي زيادي را در فضاي مجازي ميگذرانند، بيش از سايرين در معرض اين اختلالات قرار دارند. مقايسه مداوم خود با ديگران، مشاهده زندگيهاي ظاهراً بينقص و فيلترشده، ميتواند احساس ناکامي، کمبود، و بيارزشي را در فرد تقويت کند. در فضاي مجازي، اصل بر ديده شدن است. کاربراني که در تلاشاند تا بيشتر لايک بگيرند، بيشتر کامنت داشته باشند و بيشتر ديده شوند، بهمرور به اضطرابي پنهان دچار ميشوند. اين اضطراب نه از تهديدي بيروني، بلکه از درون فرد نشأت ميگيرد؛ ترسي از «ديده نشدن»، «جا ماندن»، «حذف شدن» يا «کماهميت جلوه کردن». اين اضطراب، اگرچه در ابتدا انگيزهبخش به نظر ميرسد، اما به مرور، فرد را به چرخهاي بيپايان از توليد محتوا، نظارت، و بازخوردگيري وارد ميکند که پايان مشخصي ندارد.
خوابهاي از دسترفته در شبهاي آنلاين
نور آبي ساطعشده از صفحه تلفن همراه يا تبلت، توليد ملاتونين در مغز را مختل ميکند. اين اختلال بهطور مستقيم بر کيفيت و مدت خواب اثر ميگذارد. افرادي که تا ديروقت در شبکههاي اجتماعي فعال هستند، معمولاً با خوابهاي سبک، قطعشونده و ناکافي مواجهاند. اين کمخوابي نه تنها خستگي و کاهش بهرهوري در روز بعد را در پي دارد، بلکه در درازمدت موجب اختلال در تمرکز، ضعف حافظه و حتي مشکلات قلبي و عصبي ميشود.
يکي از خطرناکترين تبعات رواني فضاي مجازي، شکلگيري هويتهاي کاذب است. کاربران بهمرور شروع به خلق نسخهاي آرماني از خود ميکنند؛ نسخهاي که گاهي هيچ نسبتي با هويت واقعي آنان ندارد. اين شکاف ميان هويت مجازي و واقعيت وجودي، در بسياري موارد باعث دوگانگي رواني و بحران شخصيت ميشود. نوجواني که در دنياي واقعي اعتماد به نفس پاييني دارد، اما در فضاي مجازي نقش فردي محبوب، بااعتمادبهنفس و موفق را بازي ميکند، در معرض يک فروپاشي رواني بالقوه قرار دارد؛ چرا که ناتوان از يکي شدن با تصويري است که ساخته است. روابط واقعي انساني، نيازمند زمان، توجه، و گفتوگوي چهرهبهچهرهاند. اما رشد سريع فناوريهاي ارتباطي و حضور همهجانبه در فضاي مجازي، بسياري از اين روابط را به حاشيه رانده است. افراد در ميهمانيها، در کنار خانواده، حتي در رستوران و کافهها، بهجاي نگاه به چشمان يکديگر، به صفحه گوشيهاي خود خيرهاند. فقدان گفتوگو، لمس، لبخند، و همدلي واقعي، به مرور حس تنهايي، طردشدگي و بيگانگي را افزايش ميدهد. فضاي مجازي، سبک زندگي افراد را به گونهاي تغيير داده که حتي در زمان استراحت نيز، فرد احساس وظيفه يا فشار براي پاسخدهي، بهروزرساني وضعيت يا حضور فعال در پلتفرمها دارد. اين روند باعث تضعيف مهارتهاي ارتباطي، کاهش حوصله براي گفتوگوي حضوري، و افزايش نوعي انزواگرايي مدرن شده است. همچنين، فضاي مجازي در شکلگيري سليقه، تصميمات مصرفي، و حتي گرايشهاي سياسي و فرهنگي تأثير بسزايي دارد؛ گاه بدون آنکه فرد متوجه باشد که تحت تأثير الگوريتمها و نه انتخاب آزاد خود قرار گرفته است.
کودکان و نوجوانان؛ آسيبپذيرترين گروه
بر اساس پژوهشهاي انجامشده در سالهاي اخير، کودکان و نوجوانان بيشترين ميزان تأثيرپذيري رواني را از فضاي مجازي دارند. رشد مغزي اين گروه سني، که در دوران حساسي از شکلگيري هويت و شخصيت قرار دارند، ممکن است تحتالشعاع محتواي نامناسب، مقايسههاي مداوم، و فشار اجتماعي براي «خوب بودن» قرار گيرد. افزايش خودآزاري، پرخاشگري، افسردگي و اضطراب در نوجوانان، از جمله پيامدهايي است که بسياري از روانشناسان به طور مستقيم به استفاده کنترلنشده از فضاي مجازي نسبت ميدهند. در بسياري از خانوادهها، والدين بهجاي گفتوگو و تعامل، با سپردن گوشي يا تبلت به دست کودک، سعي در سرگرم کردن او دارند. اين رويکرد، اگرچه ممکن است در کوتاهمدت موجب آرامش نسبي شود، اما در بلندمدت به وابستگي شديد کودک به صفحه نمايش و کاهش قدرت تمرکز، خلاقيت و تعامل اجتماعي منجر ميشود. نبود قوانين مشخص خانوادگي براي استفاده از ابزارهاي ديجيتال، نبود الگوي رفتاري صحيح از سوي والدين، و ناآگاهي از آسيبهاي رواني، کودک را در معرض مخاطرات جدي قرار ميدهد.
راهکارها؛ بازگشت به تعادل در عصر اتصال
کارشناسان و روانشناسان حوزه رسانه و سلامت روان معتقدند که راه مقابله با آسيبهاي ناشي از حضور افراطي در فضاي مجازي، نه ترک کامل اين فضا، بلکه رسيدن به تعادل در استفاده از آن است. فضاي مجازي بهعنوان يک ابزار قدرتمند ارتباطي، اگر بهدرستي مديريت نشود، ميتواند به منبعي از اضطراب، استرس و اختلالات رواني تبديل شود؛ اما با اتخاذ تدابيري هوشمندانه ميتوان از اين فضا در مسير رشد فردي و اجتماعي بهره برد.
يکي از نخستين پيشنهادها، تعيين «ساعتهاي بدون موبايل» در طول شبانهروز است. اختصاص ساعاتي مشخص براي دوري از تلفن همراه و ديگر ابزارهاي ديجيتال، به ذهن اجازه استراحت و بازسازي ميدهد. اين اقدام ساده ميتواند آغازگر بازگشت تمرکز، آرامش و کيفيت زندگي باشد.حذف اعلانهاي غيرضروري نيز از ديگر اقدامات مؤثر در اين زمينه است. اعلانهاي مکرر اپليکيشنها باعث ايجاد وقفههاي مداوم در جريان زندگي روزمره شده و تمرکز فرد را مختل ميکنند. با خاموش کردن اين اعلانها، کاربر ميتواند زمان و توجه خود را به موضوعات مهمتري معطوف کند.استفاده از اپليکيشنهاي مديريت زمان حضور در فضاي مجازي نيز راهکاري علمي و عملي براي کنترل ميزان استفاده است.
اين برنامهها با ارائه گزارشهاي دقيق از مدتزمان صرفشده در شبکههاي اجتماعي، آگاهي فرد را نسبت به عادات رفتارياش افزايش ميدهند و زمينه را براي اصلاح تدريجي فراهم ميکنند. مشارکت در فعاليتهاي جمعي بدون استفاده از ابزارهاي ديجيتال، نظير ورزشهاي گروهي، دورهميهاي خانوادگي، اردوهاي طبيعتگردي و برنامههاي فرهنگي، کمک ميکند تا فرد بار ديگر با لذت ارتباطات انساني واقعي آشنا شود و از فضاي مجازي فاصله بگيرد.
از ديگر توصيههاي مهم، برقراري گفتوگوهاي خانوادگي درباره محتواي ديدهشده و تجربههاي آنلاين است. اين تعامل موجب ميشود تا والدين درک بهتري از دغدغههاي فرزندان خود در دنياي مجازي پيدا کنند و همزمان، کودکان و نوجوانان احساس امنيت و حمايت بيشتري داشته باشند.در نهايت، تقويت مهارتهاي واقعي زندگي همچون ارتباط مؤثر، خودشناسي، حل مسئله و کنترل هيجانات، نقش تعيينکنندهاي در حفظ سلامت روان در عصر ديجيتال دارد. فردي که از درون قوي باشد، کمتر در معرض آسيبهاي رواني فضاي مجازي قرار خواهد گرفت و ميتواند با رويکردي نقادانه و انتخابگر، از اين ابزار بهره ببرد.
رسيدن به تعادل در استفاده از فضاي مجازي، ضرورتي اجتنابناپذير براي زيستن سالم در دنياي مدرن است؛ تعادلي که نه در حذف، بلکه در آگاهي، خودکنترلي و مهارتافزايي محقق ميشود.فضاي مجازي، بيترديد بخشي از واقعيت امروز زندگي بشر است و نميتوان آن را ناديده گرفت يا حذف کرد. اما بايد آموخت که چگونه از آن بهره برد، بيآنکه خود را به اسارت آن درآورد. رسانهها، نهادهاي آموزشي، خانوادهها و نهادهاي سياستگذار، همگي در قبال سلامت روان نسل ديجيتال مسئولند. ورود به فضاي مجازي بايد آگاهانه، مسئولانه و متعادل باشد؛ تا شايد در اين جهان پرسرعت و شلوغ، همچنان بتوان لحظههايي از آرامش، خودشناسي و ارتباط اصيل را تجربه کرد.
ثبت دیدگاه