حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۲۸ اردیبهشت , ۱۴۰۴ Sunday, 18 May , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 4888 تعداد نوشته های امروز : 10 تعداد اعضا : 13 تعداد دیدگاهها : 155×
  • تقویم شمسی

    اردیبهشت ۱۴۰۴
    ش ی د س چ پ ج
        فروردین »
     12345678910111213141516171819202122232425262728293031  
  • آقا مجتبی؛ درس سادگی و خدمت
    ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۶:۴۰
    شناسه : 28593
    بازدید 1270
    2
    دریانیوز// تصور کن موتورسواری هستید در خیابان‌های گرم و شلوغ بندرعباس. گرمای آفتاب مثل کوره‌ بالای سرت می‌تابد، عرق از پیشانی‌ات سرازیر شده و رطوبت هوا نفس کشیدن را سخت کرده. چهارراه پیش رو پر از همهمه‌ است، صدای بوق ماشین‌ها، غرغر موتورها، و فریاد راننده‌ای که عجله دارد.
    ارسال توسط : نویسنده : یعقوب رستمی منبع : روزنامه دریا
    پ
    پ

    دریانیوز// تصور کن موتورسواری هستید در خیابان‌های گرم و شلوغ بندرعباس. گرمای آفتاب مثل کوره‌ بالای سرت می‌تابد، عرق از پیشانی‌ات سرازیر شده و رطوبت هوا نفس کشیدن را سخت کرده. چهارراه پیش رو پر از همهمه‌ است، صدای بوق ماشین‌ها، غرغر موتورها، و فریاد راننده‌ای که عجله دارد.

    وسط این شلوغی، مردی با لباس‌های ساده و چهره‌ای آرام ایستاده، انگار زمان برایش متوقف شده. او آقا مجتبی است، شهروند هرمزگانی که با قلب بزرگش، نظم را به این آشوب خیابانی هدیه می‌دهد.

    آقا مجتبی معمولاً در چهارراه طلوع، رسالت، میدان صادقیه خدمت می‌کند. من موتورسوار با عینک دودی از دور نگاهش می‌کنم. آقا مجتبی با یک لباس و پیراهنی که از شدت گرما به تنش چسبیده، کنار مامور راهنمایی و رانندگی ایستاده.

    دستش را با اعتماد بالا می‌برد، انگار فرمانده‌ایست که ترافیک را رام می‌کند. ماشین‌ها با اشاره او می‌ایستند، عابران پیاده با لبخند از خیابان رد می‌شوند و حتی راننده‌ای که عصبانی به نظر می‌رسید، با دیدن آرامش او نرم می‌شود. این مرد ساده، با لبخندی که حتی گرمای ۴۰ درجه بندرعباس هم نمی‌تواند ذوبش کند، انگار جادویی در دستانش دارد.

     آقا مجتبی، مردی از جنس مردم

    او با ماموران راهنمایی و رانندگی مثل یک رفیق قدیمی همکاری می‌کند. یکی از ماموران، که کلاه سفیدش از شدت آفتاب برق می‌زند، به من می‌گوید: «آقا مجتبی مثل برادر ماست. بدون او، این چهارراه دیوانه‌مان می‌کرد.» آقا مجتبی نه حقوق می‌گیرد، نه مقامی دارد، نه حتی لباسی فاخر.

    شلوار کردی ساده‌ و دمپایی‌ای که انگار خیلی وقت همراهش است، داستان مردی را فریاد می‌زند که برای خدمت به مردم، نیازی به تجمل ندارد.زیر آفتاب سوزان، قلبی که خنک می‌کند. من موتورسوار که حالا روی نیمکت فلزی کنار خیابان نشسته‌ام و بطری آبم را سر می‌کشم، به او خیره می‌شوم. ساعت‌ها زیر این آفتاب ایستاده، اما خم به ابرو نمی‌آورد. گهگاه عرق پیشانی‌اش را با آستین پاک می‌کند و دوباره به کارش ادامه می‌دهد.

    راننده‌ای مسیر را اشتباه می‌رود، آقا مجتبی با حوصله راهنمایی‌اش می‌کند. حتی وقتی باران‌های ناگهانی بندرعباس خیابان‌ها را خیس می‌کند یا وقتی گرما طاقت همه را طاق می‌کند، آقا مجتبی هنوز آنجاست. نه شکایتی، نه غرولندی. فقط همان لبخند همیشگی و همان دست‌هایی که انگار برای کمک به دیگران ساخته شده‌اند من موتورسوار که حالا با چند نفر از اهالی محل گپ می‌زنم می‌فهمم آقا مجتبی فقط یک داوطلب نیست؛ او یک الهام است.

    جوان‌هایی که کنارم ایستاده‌اند، می‌گویند از او یاد گرفته‌اند که می‌شود با کارهای کوچک، دنیای بزرگی ساخت. یکی می‌گوید: «آقا مجتبی به ما یاد داد که برای شهرمون خودمون باید آستین بالا بزنیم.» حتی ماموران پلیس هم می‌گویند از وقتی او آمده، مردم با آن‌ها مهربان‌تر شده‌اند، انگار پل اعتماد بین مردم و پلیس را آقا مجتبی ساخته.این مرد ساده، با لباس‌های بی‌آلایشش، به همه نشان داده که برای تغییر، نیازی به قدرت یا پول نیست. کافیست قلبت برای شهرت بتپد. او نه تنها چهارراه‌ها را خلوت‌تر کرده، بلکه قلب‌ها را هم به هم نزدیک‌تر کرده است.

     چالش‌هایی که او را متوقف نکرد

    من موتورسوار که حالا آفتاب صورتم را سوزانده، فکر می‌کنم ایستادن در این گرما برای چند دقیقه هم سخت است، چه برسد به ساعت‌ها. رطوبت هوا مثل پتویی سنگین روی شانه‌های آقا مجتبی نشسته، اما او انگار این سختی‌ها را نمی‌بیند. خستگی، گرما و حتی نگاه‌های بی‌تفاوت بعضی‌ها، هیچ‌کدام نتوانسته‌اند اراده‌اش را بشکنند. او مثل نخل‌های استوار هرمزگان، در برابر هر طوفانی سربلند ایستاده.

     درخواستی از مردم و مسئولین

    من موتورسوار که حالا دارم دوباره سوار موتورم می‌شوم، با خودم فکر می‌کنم آقا مجتبی شایسته بیشتر از این‌هاست. مسئولین شهر، شما که این یادداشت را می‌خوانید، یک سایبان ساده، یک بطری آب خنک، یا حتی یک لوح تقدیر کوچک، می‌تواند به او نشان دهد که دیده شده و شما مردم بندرعباس، یک لبخند، یک تشکر، یا حتی همراهی با او، می‌تواند این قهرمان را قوی‌تر کند.

    بیایید داستان آقا مجتبی را در رسانه ها و شبکه‌های اجتماعی، در کوچه و خیابان، برای همه تعریف کنیم تا بندرعباس پر شود از آدم‌هایی مثل او.وقتی موتورم را روشن می‌کنم و آماده رفتن می‌شوم، یک بار دیگر به آقا مجتبی نگاه می‌کنم. او هنوز آنجاست، با همان لباس‌های ساده، همان لبخند و همان دست‌هایی که انگار برای خیر ساخته شده‌اند. او نه فقط چهارراه‌ها را نجات داده، بلکه به من و همه ما یاد داده که با سادگی و مهربانی می‌شود دنیایی ساخت که همه در آن لبخند بزنند.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.