حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۴ آبان , ۱۴۰۴ Sunday, 26 October , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 5826 تعداد نوشته های امروز : 10 تعداد اعضا : 13 تعداد دیدگاهها : 173×
  • تقویم شمسی

    مهر ۱۴۰۴
    ش ی د س چ پ ج
        فروردین »
     123456789101112131415161718192021222324252627282930  
  • زير سقف مرگ؛ زندگي مادربزرگي که هر شب با ترس آوار مي‌خوابد
    ۰۴ آبان ۱۴۰۴ - ۰:۴۱
    شناسه : 34525
    بازدید 127
    0
    دریانیوز// در يکي از کوچه‌هاي فراموش‌شده بندرعباس، زني 71 ساله شب‌ها با گوش‌هاي بيدار مي‌خوابد؛ مي‌ترسد سقف خانه‌اش روي فرزندان يتيمش و نوه‌هاي بي مادرشان فرو بپاشد.
    ارسال توسط : نویسنده : علی زارعی منبع : روزنامه دریا
    پ
    پ

    دریانیوز// در يکي از کوچه‌هاي فراموش‌شده بندرعباس، زني ۷۱ ساله شب‌ها با گوش‌هاي بيدار مي‌خوابد؛ مي‌ترسد سقف خانه‌اش روي فرزندان يتيمش و نوه‌هاي بي مادرشان فرو بپاشد.

    خانه‌اي کهنه، با ديوارهاي ترک‌خورده و سقفي پوسيده، مأمن آخر فرزندان و نوه هاي بي‌پناه شده است. در اين خانه نه حمامي امن وجود دارد، نه آب گرمي، نه حتي آسودگي خيال.

    تنها چيزي که هنوز زنده مانده، مهر مادربزرگي است که با چشمان پر از اشک، مي‌گويد: «مي‌ترسم يک شب سقف بيفتد و من فقط صداي آخرشان را بشنوم…» کوچه باريک است، پر از رطوبت و بوي نم. خانه‌اي قديمي با ديوارهاي شکاف‌خورده، درست در دل يکي از محله‌هاي کهنه بندرعباس جا خوش کرده است.

    از پشت در زنگ‌زده، صدايي مي‌آيد که خيلي زود خاموش مي‌شود؛ انگار شادي در اين خانه هم عمر کوتاهي دارد.مادربزرگ، زني ۷۱ ساله، با چادري نازک و چهره‌اي که چين‌هايش داستان عمر را فرياد مي‌زنند، در را باز مي‌کند. نوه‌هايش دورتادور او مي‌چرخند. مردي در خانه نيست.

    سال‌ها پيش شوهرش را از دست داده، دخترش هم بر اثر بيماري از دنيا رفته، و پدر بچه‌ها مدت‌هاست رفته و ديگر بازنگشته. حالا اين پيرزن مانده و چند نوه‌ي بي‌پناه، در خانه‌اي که هر لحظه ممکن است مرگ از سقفش فرو بريزد.سقف اتاق کوچکي که آشپزخانه و انبار پتو و وسايل زندگي شان هم هست ، شکاف برداشته و هر لحظه ممکن است بر سر ساکنان آوارشود. بخشي از تير چوبي پوسيده و هر بار که نسيمي مي‌وزد، ذرات گچ فرو مي‌ريزد.

    هيچ‌کس در وسط اتاق نمي‌خوابد. همه گوشه ديوار مي‌خزند، شايد اگر سقف فرو ريخت، کسي جان سالم به در ببرد. مادربزرگ با صداي خسته‌اي مي‌گويد: «بچه‌ها وقتي صداي سقف رو مي‌شنون، خودشونو جمع مي‌کنن. مي‌گن مامان‌بزرگ سقف مي‌افته. منم مي‌گم نخير نمي‌افته… ولي دلم مي‌لرزه.»

    موريانه سقف چوبي را خورده و صداي شان در شبانگاهان به گوش مي رسد.حمام خانه سال‌هاست از کار افتاده. سقفش در حال ريزش است و شايد کف آن هم فرورفته، ديوارش نم‌زده و سقفش از شدت پوسيدگي خطرناک شده. حالا زن و دختر خانه مجبورند در حياط، در سقف آسمان حمام کنند؛ يا گاهي به خانه‌ي همسايه بروند تا شرمگين از سرما و فقر، تني بشويند. پيرزن آهي مي‌کشد و ادامه مي‌دهد: «کاش فقط حمام درست مي‌شد، يا يکي آبگرمکن مي‌آورد. وقتي هوا سرد بشه، اين بچه‌ها با آب سرد مريض مي‌شن. منم پول دکتر ندارم…» خانه، قصه‌ي هزاران خانه‌ي فرسوده در بندرعباس است.

    خانه‌هايي که در محلات قديمي شهر، با چوب و گل و سيمان‌هاي پنجاه‌ساله هنوز سرپا مانده‌اند. باران اگر ببارد، سقف چکه مي‌کند؛ زمين اگر بلرزد، ديوار فرو مي‌ريزدو با هر ريزش، فرياد «اي کاش زودتر کاري کرده بودند» در شهر طنين مي‌گيرد.اما فقر اين خانواده، فقط نداشتن پول نيست؛ نداشتن اميد است.

    سال‌هاست چشم‌انتظار دستان  ياريگر هستند .مادربزرگ با حسرت مي‌گويد: برخي آمده اند بازديد کرده اند.«مي‌گن صبر کنيد، بررسي مي‌کنيم. منم هربار مي‌گم، تا اون موقع شايد ما زير آوار نباشيم…» سيم هاي برق خانه هم پوسيده اند و آويزان و خطرناک و….

    در شهري که روزانه ميليون‌ها دلار کالا از بندرش جابه‌جا مي‌شود و صنايع عظيم فولاد، نفت، گاز و کشتي‌سازي و… در آن فعاليت دارند، خانه‌اي هست که سقفش با باد مي‌لرزد و زنانش در حياط حمام مي‌کنند. تناقضي تلخ ميان ثروت و فقر، ميان برج‌هاي بلند و خانه‌هاي فروريخته.

    بارها امام جمعه بندرعباس، فعالان اجتماعي و خبرنگاران خواسته‌اند مديران صنايع بزرگ استان بخشي از مسئوليت اجتماعي‌شان را صرف بازسازي خانه‌هاي فرسوده محرومان کنند. اما هنوز گوش شنوايي نيست. هنوز خانواده‌هايي در انتظارند تا قبل از دفن شدن زير آوار، دستي براي نجاتشان دراز شود.

    در سال‌هاي اخير، بارها خبر ريزش سقف خانه‌هاي فرسوده در بندرعباس و شهرهاي اطراف شنيده شده؛ خانه‌هايي که ساکنانش چاره‌اي جز زندگي در همان خرابه ندارند. در برخي محلات، خانواده‌ها حتي چادر يا پلاستيک روي سقف کشيده‌اند تا جلوي باران را بگيرند. و با اين حال، بندرعباس هنوز در آمار اقتصادي کشور «قطب ثروت» معرفي مي‌شود!

    خانه‌ي پيرزن اما، روايت هزاران خانه است در اين استاني که در فقر و فلاکت و بيکاري و گراني رکوردار است. خانه‌هايي که صداي‌شان به گوش نمي‌رسد، چون فقرشان خبرساز نيست مگر وقتي که فاجعه رخ دهد. مادربزرگ مي‌گويد: «نمي‌خوام صدقه بدن، فقط کمک کنن سقف درست شه. نوه‌هام ترسيدن. من از خودم گذشته‌ام، ولي دلم نمي‌خواد يه روز با دست خودم از زير آوار بيرون شان بيارم.»

    هر کلمه‌اش بوي اشک دارد. دختران و نوه ها بخاطر فقر و نداري نتوانسته اند ادامه تحصيل دهند که شايد اگر درس مي خواندند، شايد مهندس و دکتر و معلم مي شدند و خانه شان را مي ساختند . شايد يکي  شان در کودکي مي گفت : «مي‌خوام مهندس شم تا سقف بسازم، سقف محکم.»

    اين جمله ساده، خلاصه‌ي تمام آرزوهاي اين خانه است؛ سقفي که فرو نريزد. خانه‌اي که در آن ترس نباشد، شرم نباشد و حمام در حياط نباشد. اين روزها که سرماي پاييز از راه رسيده، خطر فروپاشي سقف‌هاي قديمي بيشتر شده است. اگر همين امروز فکري نشود، فردا شايد نام همين کوچه در کوي ملت بندرعباس در تيتر خبرها بيايد؛ نه به عنوان يک گزارش اجتماعي، بلکه به عنوان يک حادثه.

    اکنون زمان آن است که مسئولان استان، صنايع بزرگ، و نهادهاي حمايتي از دفترها بيرون بيايند، پايشان را در کوچه‌هاي فراموش‌شده بگذارند و پيش از فروريختن سقف‌ها، دل‌هايي را دوباره بسازند. چون نجات جان يک خانواده، کمتر از ساخت يک پالايشگاه نيست.

    در گوشه‌ي خانه، مادربزرگ پتو را روي نوه‌هايش مي‌کشد و با صدايي لرزان مي‌گويد: «من از خدا فقط يه سقف امن مي‌خوام… ديگه هيچي نمي‌خوام.» و شايد در همين جمله، تمام درد جنوب نهفته باشد؛ دردِ زندگي زير سقفي که هر شب با ترس آوار، مي‌خوابد.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.