دریانیوز//اصولاً مدیران موفق علاوه بر توانایی در برنامهریزی، سازماندهی و کنترل منابع باید درک عمیقی از رفتار انسانها و شناخت روان کارکنان به عنوان رکنی تعیینکننده در پایداری و موفقیت سازمانها داشته باشند.
هر مدیری بخواهد سازمان خود را به سطح بالایی از بهرهوری، خلاقیت و انسجام فرهنگی برساند ناگزیر باید اصول روانشناسی را بهعنوان ستون پنهان مدیریتی خود ملاک عمل قرار دهد. این اصول به درک بهتر رفتار و انگیزه کارکنان کمک نموده و مدیران را قادر میسازند تا تصمیماتی انسانی، منطقی و مبتنی بر تحلیل روانشناختی اتخاذ نمایند.در حقیقت بی توجهی به بعد روانی کارکنان پیامدهای جدی و گستردهای در سطح فردی و سازمانی دارد. زمانی که مدیر نسبت به احساسات، نیازها و انگیزههای کارکنان خود بیتوجه باشد محیط کاری بر پایه بیاعتماد شکل گرفته و انگیزه کاری را در بین کارکنان به شدت کاهش مییابد.
در چنین فضایی کارکنان احساس بیارزشی نموده و به طبع تعهدشان به اهداف سازمانی کاهش خواهد یافت. از منظر روان شناسی کار در چنین شرایطی میتواند منجر به استرس مزمن، اضطراب، فرسودگی شغلی و افزایش تعارضهای میانفردی شده و نتیجه مستقیم این وضعیت افت بهرهوری، کاهش کیفیت تصمیمگیریها و اختلال در جریانهای ارتباطی می شود.همچنین در سطح کلان سازمانی نیز این روند به روان کارکنان مانع نوآوری و خلاقیت در سازمان میشود. تجربه نشان می دهد کارکنانی که احساس امنیت روانی ندارند،تمایلی به ارائه ایدههای نو یا پذیرش مسئولیتهای تازه نشان نمیدهند.
مدیرانی که فاقد مهارتهای روانشناختی هستند قدرت کیفیت تصمیمگیری را نداشته و سازمان باید شاهد جابهجایی نیروها، بالا رفتن هزینههای جذب، آموزش ، جایگزینی کارکنان و … باشد . سازمانی که به سلامت روانی و عاطفی کارکنان را نادیده می گیرد به مرور با افت عملکرد کارکنان اعتبار و فرهنگ سازمانی خود را نیز از دست میدهد.به طبع مدیرانی که بر اصول روانشناسی تکیه دارند قادرند محیط کاری را بروز و موجبات رشد بهصورت همزمان در ابعاد شخصی و حرفهای زندگی شود. چنین مدیرانی با خودآگاهی بالا و درک عمیق از تفاوتهای فردی، اعتماد و احترام متقابل را در عملکرد سازمانی تقویت می نمایند. گوش دادن فعال به درد دلها، بازخوردهای سازنده، رفتار عادلانه و قدردانی از تلاشها ، اجابت خواسته های بحق و قانونی از جمله ابزارهای روانشناختی است که انگیزه و تعلق خاطر کارکنان را افزایش میدهد.
کنترل هیجانات در شرایط فشار و بحران و پرهیز از قضاوتهای عجولانه به مدیران این امکان را میدهد که تصمیمات منطقی و مؤثر اتخاذ و سازمان را به سوی موفقیت هدایت نمایند.پس علم روانشناسی در توسعه مهارتهای کارکنان نیز جایگاهی اساسی دارد و نتایج سازمانهای موفق نشان می دهد رشد حرفهای و یادگیری مؤثر زمانی رخ میدهد که برنامههای آموزشی و توسعهای بر اساس شناخت صحیح از تواناییها، نگرشها و هیجانات کارکنان طراحی شود. آموزش مهارتهایی مانند حل مسئله، ارتباط مؤثر، مدیریت استرس و کار تیمی با بهرهگیری از مفاهیم روانشناسی باعث می شود کارکنان انگیزه و تعهد بیشتری به سازمان پیدا نموده و بتوانند خلاقانه و مؤثر عمل نمایند.
سازمانهایی که روانشناسی را در توسعه منابع انسانی به کار میگیرند نیروی کاری سازگارتر، خلاق و مسئولیت پذیرتر خواهند داشت که در نهایت مزیت رقابتی و رشد پایدار سازمان را تضمین می نماید. این موضوع از منظر اجتماعی نیز حاکی از این است که مدیرانی که به بعد روانی کارکنان توجه دارند، موجب ایجاد محیطی انسانی و اخلاق محور هستند. سازمانی که رفتار و شخصیت کارکنان را با درک و همدلی هدایت می نماید به عضوی از جامعه سالم تر و مسئولیت پذیرتر تبدیل و حاصل آن نیز افزایش بهرهوری اقتصادی ، نوآوری و الگویی برای رفتارهای سازمانی اخلاقی و انسانی ارائه می باشد.
در مقابل نیز مدیرانی که فاقد نگرش روانشناختی هستند سازمانشان افت عملکرد، افزایش فشارهای روانی، کاهش رضایت شغلی و شکلگیری محیطی خصمانه داشته و اثرات منفی آن فراتر از مرزهای سازمانی نیز احساس میشود.مدیر موفق ، مدیری است که اصول روانشناسی را در هسته تصمیمگیری و مدیریت خود قرار دهد. چنین مدیری با خودشناسی، همدلی و درک تفاوتهای فردی، توانایی ایجاد محیطی سرشار از اعتماد، انگیزه و همکاری را بین کارکنان خواهند داشت و مدیرانی با این دیدگاه میتوانند تعارضها را به شیوهای برد-برد مدیریت نمایند. در چنین سازمانی در بعد فردی کارکنان در مسیر رشد فردی و حرفهای و در بعد سازمانی سازمان را به سمت پایداری، نوآوری و موفقیت بلندمدت هدایت شده اند.






ثبت دیدگاه