دریانیوز// ۱۷مرداد ،سالروز شهادت محمود صارمی خبرنگار ایرنا به نام روز خبرنگار نامگذاری شده است تا یادی شود از این قشر مؤثر در اطلاع رسانی و آگاهی بخشی.
خبرنگار، شغلی نیست که انتخابش کنی تا پولدار شوی یا در ناز و نعمت روزگار بگذرانی؛ خبرنگار بودن یعنی بپذیری که شبها کمتر بخوابی، روزها بیشتر بدوی، با مردم باشی، میان آتش بروی، زیر آفتاب بایستی، تحقیر شوی و باز هم بمانی، فقط چون وجدان داری و نمیخواهی صدای مردم خاموش شود.
هر روز، دهها خبرنگار در سراسر کشور، با حداقل حقوق، بدون بیمهی درست و حسابی، در شرایطی کار میکنند که امنیت شغلیشان از یک تار مو نازکتر است. بسیاری از آنها سالها کار میکنند بدون اینکه قرارداد رسمی داشته باشند. برای پوشش یک خبر، گاه باید ساعتها در خیابان یا پشت درهای بسته منتظر بمانند؛ منتظر مسئولی که گاهی نمیخواهد پاسخ بدهد و اگر هم بدهد، با لحنی پر از تحقیر و بیاحترامی.
در روزهایی که تورم، گرانی و ناامنی اقتصادی، زندگی را برای همه سخت کرده، خبرنگاران از جمله اقشاری هستند که با کمترین درآمد، بیشترین مسئولیت اجتماعی را به دوش میکشند. حقوق بسیاری از آنها، حتی کفاف اجاره خانه و هزینههای ابتدایی زندگی را هم نمیدهد. اما عجیب آنکه هنوز مینویسند، هنوز میپرسند، هنوز گزارش میسازند. چرا؟ چون دلشان با مردم است، نه با جیبشان.
خبرنگاری فقط نوشتن و گزارش دادن نیست؛ گاهی رفتن به دل ماجراست، گاهی بودن در میان حادثه و خطر. از جنگ و زلزله تا سیل و بحرانهای اجتماعی. خبرنگار کسی است که وقتی همه در حال فرارند، او نزدیکتر میشود. اما پاداش این شجاعت، همیشه احترام نیست. بارها شاهد بودهایم که خبرنگاری که برای پیگیری یک موضوع مردمی رفته، از سوی یک مسئول یا نهاد، با بدرفتاری، توهین یا حتی تهدید مواجه شده است و کسی نپرسیده که آیا کسی از خبرنگار دفاع کرده؟
آیا کسی نگران امنیت روانیاش بوده؟ حتی رسانههای رسمی، گاه خبرنگاران خود را فراموش میکنند؛ هیچ برنامهای برای ارتقای معیشت، سلامت روان، آموزش یا حتی بازنشستگی مناسب وجود ندارد. خبرنگار، در بیشتر مواقع تنهاست؛ تنها میان مردم، تنها مقابل قدرت، تنها در لحظهی خطر و تنها در زمان فراموشی.
در کنار همه اینها، یک مسئله دیگر هم هست: نگاه جامعه به خبرنگار. در بسیاری از موارد، خبرنگار را نه به عنوان یک «کنشگر اجتماعی»، بلکه صرفاً به چشم کسی میبینند که کارش سوال پرسیدن یا گزارش گرفتن است. کمتر کسی به این فکر میکند که کار خبرنگار، نه فقط انتقال خبر، بلکه ساختن «آگاهی عمومی» است.
او کسی است که با انتشار واقعیت، بر شکلگیری افکار، تصمیمگیریهای مردم و حتی تصمیمات کلان در سطح جامعه اثر میگذارد.خبرنگار، بازتابدهنده درد و رنج مردم است. وقتی به روستاهای دورافتاده میرود و از بیآبی یا نبود جاده مینویسد، دارد از حقی سخن میگوید که فراموش شده است.
وقتی از کارگران اخراجشده یا دانشجویان محروم گزارش میسازد، دارد وجدان جامعه را بیدار میکند. این نقش، چیزی فراتر از اطلاعرسانی ساده است؛ این یک مسئولیت اجتماعی است که اثراتش گاهی سالها بعد خود را نشان میدهد.خبرنگاران واقعی، نیروی تغییرند. آنها گاهی با یک گزارش، باعث واکنش یک نهاد میشوند. با یک مصاحبه، پرده از فسادی برمیدارند. با یک ویدئو، زندگی یک خانواده را نجات میدهند.
اما هیچکدام از اینها، در شرایطی که خبرنگار امنیت روانی، اجتماعی و اقتصادی نداشته باشد، پایدار نمیماند.با همهی این سختیها، چیزی هست که این جماعت را سر پا نگه میدارد: وجدان کاری. آنها هنوز مینویسند چون باور دارند حقیقت نباید خاک بخورد. هنوز مینویسند چون درد مردم باید شنیده شود. هنوز مینویسند چون اگر ننویسند، دروغ جای حقیقت را میگیرد. این تعهد، از جنس قرارداد و حقوق و مزایا نیست از جنس ایمان و انسانیت است.
برای خیلی از آنها، خبرنگار بودن یعنی خدمت بیچشمداشت به مردم و رضای خدا. این روزها که بسیاری به دنبال شهرتاند، خبرنگاران واقعی ترجیح میدهند پشت دوربین و پشت صفحه بمانند. برایشان مهم نیست که نامشان در جایی ذکر شود یا نه؛ همین که توانستهاند نور بیندازند بر جایی تاریک، صدای کسی شوند که صدایی نداشته، برایشان کافیست.
در روز خبرنگار، لازم نیست فقط تبریک بگوییم. بیایید این بار به جای گل و جملههای تکراری، کمی «ببینیمشان»، کمی از دردهایشان بگوییم، کمی قدردان باشیم، نه فقط در حرف، که در عمل. باید جامعه بداند که خبرنگار، ستون اعتماد عمومیاست. اگر این ستون بلرزد یا شکسته شود، دیگر چیزی باقی نمیماند جز سکوت، سانسور و فراموشی.
خبرنگاران، حافظان حافظهی جمعی ما هستند. اگر آنها نباشند، تاریخ بدون شاهد نوشته میشود. اگر آنها نباشند، حقیقت گم میشود میان تبلیغات و دروغهای زرورقپیچشده. اگر آنها نباشند، هیچکس نمیداند چه بر مردم گذشته و چه باید کرد.
و درست به همین دلیل است که میگوییم: دستهایی که مینویسند، نمیمیرند. این دستها، با همه زخمهایشان، تاریخ را مینویسند. حقیقت را زنده نگه میدارند و وجدان ما را بیدار.
ثبت دیدگاه