دریانیوز//قحطی واژهای آشنا در تاریخ این سرزمین است؛واژهای که همواره با رنج، گرسنگی، مرگ و فروپاشی زندگی گره خورده است. در گذشته، قحطی معمولاً نتیجهی خشکسالی، جنگ، نابودی کشاورزی یا سوءتدبیر حاکمان بود. باران نمیبارید، زمین محصول نمیداد، انبارها خالی میشد و مردم چیزی برای خوردن نداشتند. قحطی «نبود» بود؛ نبود غذا، نبود کالا و نبود حداقلهای زیستن. حقیقتی تلخ اما عریان، که همه آن را میدیدند و لمس میکردند.اما امروز، در دل شهرها و زیر نور ویترینهای روشن، با شکل تازهای از قحطی روبهرو هستیم؛ قحطیای که نه از نبود کالا، بلکه از نبود توان خرید زاده شده است. قحطیای که شاید در آمارها دیده نشود، اما در زندگی روزمرهی مردم فریاد میزند. این، قحطی پنهان است امروز فروشگاهها خالی نیستند. سوپرمارکتها مملو از انواع کالاهای داخلی و وارداتیاند. میوهفروشیها رنگارنگ، قفسهها پر و بازارها ظاهراً پررونقاند. اما این فراوانی ظاهری، تنها یک تصویر است؛ تصویری که با واقعیت زندگی اکثریت مردم هیچ نسبتی ندارد. کالا هست، اما برای بسیاری از مردم، دستنیافتنی است.در این قحطی نوین، مردم نه با کمبود کالا، بلکه با کمبود پول مواجهاند. قدرت خرید، مهمترین حلقهی اتصال تولید به مصرف، به شدت فرسوده شده است. تورم افسارگسیخته، افزایش روزانهی قیمتها و سقوط ارزش درآمدها، عملاً بخش بزرگی از جامعه را از بازار حذف کرده است. مردم هر روز بیشتر «انتخاب نکردن» را تمرین میکنند؛ حذف گوشت، حذف میوه، حذف لبنیات، حذف درمان، حذف آموزش و در نهایت حذف کیفیت زندگی. در قحطیهای قدیم، نبودن کالا واقعیتی قابل لمس بود. امروز اما با نوعی تناقض دردناک روبهرو هستیم: همهچیز هست، اما هیچچیز نیست. ویترینها پُرند، اما سفرهها خالیتر از همیشهاند.
این قحطی، قحطی نداشتن نیست؛ قحطی ناتوانی است.خطر این نوع قحطی در همین پنهان بودن آن است. وقتی انبارها خالی بود، مسئولان ناچار به پاسخگویی بودند. اما امروز، پشت قفسههای پُر، میتوان فقر را پنهان کرد و تورم را عادی جلوه داد. میتوان گفت بازار تأمین است، در حالی که مردم تأمین نیستند. میتوان از وفور کالا سخن گفت، اما دربارهی سقوط قدرت خرید سکوت کرد.این وضعیت، نتیجهی سیاستگذاریهای غلط اقتصادی، تصمیمهای مقطعی، نبود برنامهی پایدار و بیتوجهی مزمن به معیشت مردم است. قحطی امروز نه محصول خشکسالی، که نتیجهی مدیریت نادرست است. قحطیای که در آن، فشار تورم مستقیماً بر دوش مردم انداخته میشود و مسئولیت، میان آمارها، بهانهها و وعدهها گم میشود.در این قحطی مدرن، کرامت انسانی نیز آسیب میبیند. وقتی انسان برای تأمین ابتداییترین نیازهای خود درمانده میشود، احساس امنیت، امید و اعتماد اجتماعی فرسایش مییابد. این قحطی تنها شکمها را خالی نمیکند؛ روان جامعه را نیز تحلیل میبرد.واقعیت این است که قحطی پنهان، اگر جدی گرفته نشود، به بحرانی آشکار تبدیل خواهد شد. بحرانی که دیگر محدود به اقتصاد نخواهد بود و به حوزههای اجتماعی، فرهنگی و حتی امنیتی سرایت میکند. جامعهای که مدام در حال حذف نیازهای خود است، دیر یا زود به نقطهی فرسودگی میرسد.قحطی امروز، آژیر خطری است که از دل بازارهای پُر اما جیبهای خالی شنیده میشود. این قحطی، نه با واردات بیشتر حل میشود و نه با شعار.
راه مقابله با آن بازگشت به عقلانیت اقتصادی، مهار واقعی تورم و قرار دادن معیشت مردم در اولویت تصمیمگیریها ست و قحطی پنهان شاید دیده نشود، اما هر روز زندگی میشود. و نادیده گرفتن آن، بزرگترین خطای ممکن است.در قحطیهای قدیم، «نیست» واقعیت داشت و انکارشدنی نبود. امروز اما «هست» دروغی بزرگ است. کالا وجود دارد، اما قیمتها آنقدر بالا رفته که عملاً از دسترس خارج شدهاند. این قحطی، نه قابل انکار است و نه قابل توجیه.قحطی در گذشته معنایی روشن داشت؛ نبود باران، نابودی کشاورزی، خالی شدن انبارها و نبود غذا. مردم چیزی برای خوردن نداشتند و این «نبودن» را با گوشت و پوست خود لمس میکردند. قحطی، فاجعهای طبیعی یا گاه سیاسی بود، اما دستکم حقیقتش پنهان نمیماند.امروز اما با نوع خطرناکتری از قحطی روبهرو هستیم؛ قحطیای که نه از خشکسالی، که از تصمیمهای غلط اقتصادی زاده شده است. قحطیای که انبارها پُر است، بازار شلوغ است، اما سفرهها هر روز کوچکتر میشود. این، قحطی پنهان است. قحطی امروزنتیجهی سیاستگذاریهایی است که تورم را عادی کرده، فشار را به مردم منتقل کرده و مسئولیت را به گردن زمان و تحریم و شرایط انداخته است. قحطیای که مدیرانش پشت آمار پنهان میشوند، اما مردم هر روز آن را در خرید نکردن، حذف کردن و چشمپوشی از نیازهای اولیه تجربه میکنند. این قحطی، قحطی نبود کالا نیست؛ قحطی ناتوانی مردم است. قحطیای که اگر جدی گرفته نشود، از اقتصاد عبور میکند و به اعتماد، کرامت و امنیت اجتماعی میرسدو این، خطرناکترین شکل قحطی است.






ثبت دیدگاه